کیانکیان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره

شازده کیان

فعالیت های من

من تقریبا 10 ماهه بودم که یاد گرفتم لی لی حوضک بکنم در ضمن من روز 20 بهمن ماه هم یاد گرفتم روی دو زانویم بشینم خیلی هم ذوق میکردم که میتونم اینکار رو بکنم چون مامانم وقتی می گفت مواظب باش من کلی خوشحالی می کردم. خیلی از این کارم هم لذت میبرم. من دقیقا ٢٠ اسفند ٩١ تونستم اولین قدم رو بدون کمک بردارم که مامان وباباییم کلی ذوق کردن که تا اومدن عکس بگیرن من دیگه کلاس گذاشتم و دیگه راه نرفتم. من امروز ٢٦ فروردین ٩٢ یک سال و ١٨ روزمه و می تونم یه مکعب رنگی  رو روی هم بزارم. می تونم راه بروم. می تونم کلمات دد و بابا و آبی را بگویم. تازه خودم شیشمو میگیرم دستم و خودم نوش جان می کنم.     ...
31 فروردين 1393

تولد 2 سالگی

من 8 فروردین تولد دو سالگیم تموم شد اما چون شمال بودیم نتونستیم تولد بگیریم بخاطر همین مامن و بابام هم تصمیم گرفتن 29 فروردین همه باهم بریم فرحزاد برای ناهار .خاله مریم یه بولدزر و ماشین اتش نشانی و کمربند . خاله سوری ماشین پلیس و امیرداداش ماهی گیری دایی مهدی 30 هزار تومن پول برام کادو دادن. از همشون بخصوص مامان وبابام ممنونم. ...
31 فروردين 1393

جراحت

امروز ٣٠ فروردین ماه سال ٩٣ من و مامانم حاضر شدیم که بریم خونه خاله فاطی آخه فردا روز مادره مامانمینا هر سال میرن خونشون برای تبریک . ما هم رفتیم دنبال خاله مریم که مشتری داشت و مانیکا رو حاضر کردیم که بریم یه دفعه من از روی دوچرخه نیکا افتادم و وای ابروم شکاف برداشت و رفتیم بیمارستان پیامبران و ٨ تا بخیه خوردم ولی خیلی روز بدی بود. من و مامانم خیلی گریه کردیم. البته من هنوز 2 سال و کمتر از یک ماهمه ها ...
30 فروردين 1393

مهد کودک

  من توی یک سالگی رفتم کلاس خلاقیت های مادر و کودک که خیلی خوب بود کلی شعر و نقاشی و کاردستی یاد گرفتیم البته با نیکا میرفتم و بعدشم با ایلیا . اینم از مهد کودکککم. ...
17 فروردين 1393

24 ماهگی

  من توی این ماه موهامو کوتاه کردم آخه دیگه خیلی بلند شده بود و بابام هم ناراحت از اینکه من رشدم کم میشه و چی میشه و چی و چی؟؟... ...
17 فروردين 1393

نوروز 93

ما امسال که سال تحویل ساعت 8 شب 5 شنبه 29 اسفند بود رفتیم خونه پدر بزرگم البته خاله مریم و خاله سوریمم بودن خیلی خوش گذشت. فرداش هم رفتیم خونه عمو مامانم و بعدش خونه عمه جمیله و عمو منوچهرم .روز دوم هم رفتیم شهریار که شبش من خیلی حالم بد شد اسهال و استفراغ گرفتم. سه روز بعدش خوب شدم و 7 فروردین رفتیم شمال ویلا عمه توران اونجا هم بهمون خیلی خوش گذشت وقتی برگشتیم دوباره رفتیم شهریار که وای خیلی خیلی خوب بود. امیدوارم که همه دوستان و عزیزانم هم عید خوبی داشته باشن. ...
16 فروردين 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شازده کیان می باشد